سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یادداشت ثابت - چهارشنبه 92/8/9 | 1:24 عصر | نویسنده : قربانعلی آقایی

اگرترتیب حروف انگلیسی

A B C D E F G H I J K L M N O P Q R S T U V W X Y Z

برابر باشد با اعدا زیریعنی هر عدد رو به یه حرف انگلیسی اختصاص بدیم

1, 2, 3, 4, 5, 6, 7, 8, 9, 10, 11, 12, 13, 14, 15, 16, 17, 18, 19, 20, 21,

22, 23, 24, 25, 26

حالا کلمات رو به لاتین با عدد هر حرف برابر میکنیم و جمع میزنیم

 

آیا برای خوشبختی و موفقییت تنها تلاش سخت کافیست؟

تلاش سخت (Hard work)

H+A+R+D+W+O+R+K 

8+1+18+4+23+15+18+11=98% 

 

آیا دانش صد در صد ما را به موفقییت می رساند؟ دانش (Knowledge) 

K+N+O+W+L+E+D+G+E 

11+14+15+23+12+5+4+7+5=96% 

 

عشق چگونه؟ عشق (Love) 

L+O+V+E 

12+15+22+5=54% 

 

خیلی از ما فکر می کردیم اینها مهمترین باشند مگه نه؟ پس چه چیز  100% را می سازد؟؟؟ پول (Money) 

M+O+N+E+Y 

13+15+14+5+25=72% 

 

رهبری (Leadership) 

L+E+A+D+E+R+S+H+I+P 

12+5+1+4+5+18+19+9+16=89% 

 

اینها کافی نیستند پس برای رسیدن به اوج چه باید کرد؟

نگرش (Attitude) 

1+20+20+9+20+21+4+5=100% 

 

آری اگر نگرشمان را به زندگی، گروه و کارمان عوض کنیم زندگی 100خواهد شد?




تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 91/12/26 | 8:33 صبح | نویسنده : قربانعلی آقایی

باسلام

آغاز سال 1392 هجری شمسی برکلیه همکاران محترم و دانش آموزان عزیز مبارک و فرخنده باد.

مدیریت و کارکنان دبیرستان باقرالعلوم(ع) چرمهین




تاریخ : یادداشت ثابت - دوشنبه 91/11/24 | 2:44 عصر | نویسنده : قربانعلی آقایی


نگاه ها هراسان به ابراهیم و آتش بود. در این میان گنجشکی به آتش نزدیک می شد و بر می گشت.
از او پرسیدند: ای پرنده چه کار می کنی؟
پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی است و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم.
گفتند: ولی حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می توانی بیاوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد.
گفت: من شاید نتوانم آتش را خاموش کنم اما این آب را می آورم تا آن هنگام که خداوند از من پرسید وقتی که بنده ام را بدون گناه در آتش انداختند تو چه کردی؟
پاسخ دهم: هر آن چه را که از توانم بر می آمد ...

و خوشا به حال گنجشکان سرفراز




تاریخ : یادداشت ثابت - دوشنبه 91/11/24 | 2:44 عصر | نویسنده : قربانعلی آقایی


به پسرم درس بدهید. او باید بداند که همه مردم عادل و همه آنها صادق نیستند، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد. به او بگویید، به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت می شود. به او بیاموزید، که در ازای هر دشمن، دوستی هم هست. می دانم که وقت می گیرد، اما به او بیاموزید اگر با کار و زحمت خویش، یک دلار کاسبی کند بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد. به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد و از پیروز شدن لذت ببرد. او را از غبطه خوردن بر حذر دارید. به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید.

اگر می توانید، به او نقش موثر کتاب در زندگی را آموزش دهید. به او بگویید تعمق کند، به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان دقیق شود. به گلهای درون باغچه و به زنبورها که در هوا پرواز می کنند، دقیق شود. به پسرم بیاموزید که در مدرسه بهتر این است که مردود شود اما با تقلب به قبولی نرسد. به پسرم یاد بدهید با ملایم ها، ملایم و با گردن کشان، گردن کش باشد. به او بگویید به عقایدش ایمان داشته باشد حتی اگر همه برخلاف او حرف بزنند.

به پسرم یاد بدهید که همه حرف ها را بشنود و سخنی را که به نظرش درست می رسد انتخاب کند. ارزش های زندگی را به پسرم آموزش دهید. اگر می توانید به پسرم یاد بدهید که در اوج اندوه تبسم کند. به او بیاموزید که از اشک ریختن خجالت نکشد. به او بیاموزید که می تواند برای فکر و شعورش مبلغی تعیین کند، اما قیمت گذاری برای دل بی معناست. به او بگویید که تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را بر حق می داند پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد.

در کار تدریس به پسرم ملایمت به خرج دهید، اما از او یک نازپرورده نسازید. بگذارید که او شجاع باشد، به او بیاموزید که به مردم اعتقاد داشته باشد. توقع زیادی است اما ببینید که چه می توانید بکنید، پسرم کودک کم سال بسیار خوبی است.





تاریخ : یادداشت ثابت - دوشنبه 91/11/24 | 2:43 عصر | نویسنده : قربانعلی آقایی

چوپانی مشغول چراندن گله گوسفندان خود در یک مرغزار دورافتاده بود. ناگهان سروکله ی یک اتومبیل جدید کروکی از میان گرد و غبار جاده های خاکی پیدا شد. رانند? آن اتومبیل که یک مرد جوان با لباس Brioni ، کفشهای Gucci ، عینک Ray-Ban و کراوات YSL بود، سرش را از پنجره اتومبیل بیرون آورد و پرسید: اگر من به تو بگویم که دقیقا چند راس گوسفند داری، یکی از آنها را به من خواهی داد؟

چوپان نگاهی به جوان تازه به دوران رسیده و نگاهی به رمه اش که به آرامی در حال چریدن بود، انداخت و با وقار خاصی جواب مثبت داد.

جوان، ماشین خود را در گوشه ای پارک کرد و کامپیوتر Notebook خود را به سرعت از ماشین بیرون آورد، آن را به یک تلفن راه دور وصل کرد، وارد صفحه ی NASA روی اینترنت، جایی که میتوانست سیستم جستجوی ماهواره ای( GPS ) را فعال کند، شد. منطق? چراگاه را مشخص کرد، یک بانک اطلاعاتی با 60 صفح? کاربرگ Excel را به وجود آورد و فرمول پیچید? عملیاتی را وارد کامپیوتر کرد.

بالاخره 150 صفحه ی اطلاعات خروجی سیستم را توسط یک چاپگر مینیاتوری همراهش چاپ کرد و آنگاه در حالی که آنها را به چوپان میداد، گفت: شما در اینجا دقیقا 1586 گوسفند داری.
چوپان گفت: درست است. حالا همینطور که قبلا توافق کردیم، میتوانی یکی از گوسفندها را ببری.
آنگاه به نظاره ی مرد جوان که مشغول انتخاب کردن و قرار دادن آن گوسفند در داخل اتومبیلش بود، پرداخت. وقتی کار انتخاب آن مرد تمام شد، چوپان رو به او کرد و گفت: اگر من دقیقا به تو بگویم که چه کاره هستی، گوسفند مرا پس خواهی داد؟ مرد جوان پاسخ داد: آری، چرا که نه!
چوپان گفت: تو یک مشاور هستی.
مرد جوان گفت: راست میگویی، اما به من بگو که این را از کجا حدس زدی؟
چوپان پاسخ داد: کار ساده ای است. بدون اینکه کسی از تو خواسته باشد، به اینجا آمدی. برای پاسخ دادن به سوالی که خود من جواب آن را از قبل میدانستم، مزد خواستی. مضافا، اینکه هیچ چیز راجع به کسب و کار من نمیدانی، چون به جای گوسفند، سگ گله را برداشتی.




  • خرید مسکن
  • اشکان دی ال
  • کارت شارژ همراه اول